زمستان 1385 - ((((((((***** گروه کوهنوردی تالش زرین شهر *****))))))))

ریاست علمی، شریف ترین ریاست است . [امام علی علیه السلام]

((((((((* گروه کوهنوردی تالش زرین شهر *))))))))

دعای تحویل سال

دعای تحویل سال

بر روی لینک زیر کلیک کن

دعای تحویل سال

سفره هفت سین

رقص نوروزی

مربوط به عید نوروز بر روی لینک زیر کلیک کن

عید نوروز 86

محمد قربانی ::: دوشنبه 85/12/28::: ساعت 2:18 صبح

نظرات دیگران: نظر

لوگو - تقویم 6 ماهه و عید 86

آغاز سال 1386بر روی آدرس http://www.persiancards.com/norooz5.htm کلیک کن

( آغاز سال 1386 ) بر روی آدرس زیر کلیک کن دوست من

http://www.persiancards.com/norooz4.htm

دوستان عزیر امیدوارم سال ۸۶ سال بسیار خوبی برای همه ای شما باشد

سال جدید بر شما مبارک باد

انشاء ا... سلامت .موفق و شادباشید

فلاش سال نو بر آدرس زیر کلیک کن

http://www.persiancards.com/norooz1.htm

دوستان عزیز کوهنورد زرین شهری من عیدتان مبارک باد

قربانی

ماهی قرمز برای عید بر روی آدرس زیر کلیک کن

http://www.persiancards.com/norooz3.htm

آیا خداوند فراموشمان کرده ؟
کوهنوردی می خواست به قله بلندی صعود کند پس از سالها تمرین و آمادگی هنگامی که قصد داشت سفر خود را آغاز کند شکوه و عضمت پیروزی را پیش روی خود آورد و تصمیم گرفت صعود را به تنهائی انجام دهد . او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی می رفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به صبح برساند به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد
سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره ها
پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند
کوهنورد همانطور که داشت بالا می رفت در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود
پایش لیز خورد و با سرعت هر جه تمام تر سقوط کرد
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس ، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیش را به یاد می آورد . داشت فکر می کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد
در آن لحظات سنگین سکوت که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد
خدایا کمک کن
ناگهان ندائی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می خواهی ؟
- نجاتم بده خدا ی من
واقعا فکر می کنی می توانم نجاتت دهم ؟
- البته ! تو تنها کسی هستی که می توانی مرا نجات دهی
پس آن طناب دور کمرت را ببُر!
و بعد سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت
اما مرد تصمیم گرفت با تمام توان مانع از پاره شدن طناب حلقه شده به دور کمرش شود
روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شد
که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمین فاصله داشت...